سفارش تبلیغ
صبا ویژن

او خواهد آمد

گالری تصاویرپیامرسانصفحه اصلیپارسی بلاگ

نویسنده: گمگشته جمعه 88 آذر 27 ساعت 8:15 صبح

زنگ اشتر ساز ماتم میزند
شعله بر هستی عالم می زند
در صدای زنگ او ساز بلاست
صحبت از ماه غم و کرب و بلاست
گوش کن تا بابی از آن وا کنم
کربلای عشق را معنا کنم
کربلا یعنی تولی داشتن
مهر حیدر عشق زهرا داشتن
کربلا یعنی تبرای شدید
از پلیدی های دوران و یزید
ک
ربلا یعنی اطاعت از امام
گه به حکم او نشستن گه قیام
کربلا یعنی که یار رهبری
از حسین عصر خود فرمانبری
کربلا یعنی تحول در وجود
جامهء زهد و حیا را تار و پود
کربلا یعنی به حق واصل شدن
یار حق و دشمن باطل شدن
کربلا یعنی بیا جانانه شو
گرد شمع عشق حق پروانه شو
کربلا یعنی کتاب عشق حق
از الف تا یای ِ او سر مشق حق
کربلا یعنی که انسی با نماز
روی بر در گاه ِ رب ِ بی نیاز
کربلا یعنی که خون آب وضو
با خدا بی واسطه در گفتگو
کربلا یعنی همیشه مکتبی
تو حسینی، خواهر تو زینبی
کربلا یعنی سرا پا جان شدن
در منای عاشقی قریان شدن
کربلا یعنی سر و جان باختن
پل به معراج شرافت ساختن
کربلا یعنی که عاشورای خون
موسم انا الیه راجعون
کربلا یعنی گل احمر شدن
روی دست باغبان پرپر شدن
کربلا یعنی هم آغوش اجل
تلخی مرگش نکو تر از عسل
کربلا یعنی بهار تشنگی
شعله بر دل از شرار تشنگی
کربلا یعنی چو گل افروختن
پیش آب از تشنه کامی سوختن
کربلا یعنی که در دریای آب
تشنه اما آب کردن را جواب
کربلا یعنی فغان و زمزمه
خنجر و حنجر، نگاه فاطمه
کربلا یعنی،عطش یعنی شراب
خیمه و طفلان در حال فرار
کربلا یعنی که نیلی روی ماه
صورت طفلان و سیلی آه آه
کربلا یعنی که حق در سلسله
پاسخ اشک غریبان هلهله
کربلا یعنی شب و اخت الامام
در نماز اما نماز بی قیام
کربلا یعنی که آیات حکیم
یک زن و هفتاد و دو داغ عظیم
زن مگو زهرای ثانی بود او
در حسین خویش فانی بود او
یک شب بی نافله زینب نداشت
غیر ذکر یا حسین بر لب نداشت



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نویسنده: گمگشته جمعه 88 تیر 19 ساعت 7:38 صبح

    آی، بالا بلند کشمیری، منم عین جنون زنجیری

    آتش سینهء نیستانی، تو مناجات ماه شعبانی

    جمکران دلم گرفته ببین، میروم بی تو رو به ویرانی

    ما قنوت ترک ترک خورده، تو زلالی شبیه بارانی

    باز باران گرفته تا دم صبح، در قنوتت مگر چه میخوانی؟

    از کَفت بر بهشت می ارزد، کاسه آبی و، لقمهء نانی

    جمعه ای باز گذشت و نشد، تا رهایم کنی ز حیرانی

     جمعه هایی که بی تو می آیند، جمعه هایی عجیب طولانی

    میکند سردی جدایی تو، روزهای مرا زمستانی

     راستی خودبگو کجا هستی، کربلا یا که در خراسانی

    بادها میوزند میگویند، تا سحر در بقیع میهمانی

     گاهی از بوی سیب می فهمم، علقمه رفته ای به مهمانی

     شاید امشب مدینه ای شاید، شاید امشب دمشق میمانی

     هرکجایی همیشه قلبت شاد، هرکجایی سرت سلامت باد



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نویسنده: گمگشته جمعه 88 تیر 19 ساعت 3:55 صبح

    دستم توو دست بابام بود،‏داشتیم توو بازار با هم میرفتیم.

    بازار پر بود از اسباب بازی های جور و واجور. دیدن این همه اسباب بازی دلمو هوایی میکرد، مات و مبهوت فقط چشمام دنبال عروسکای رنگارنگ بود.

    از خود بیخود شدم، نا خوداگاه جلوی ویترین یکی از مغازه ها دیگه نتونستم تحمل کنم، بی اراده کشیده شدم به سمتش و مات و مبهوت زل زده بودم به این همه چیز خوشگل که دلمو آب کرده بود. داشتم سیاحت میکردم واسه خودم، آخ که چقدر خواستنی و دلربا بودن.

    یه آن، نمیدونم چی شد، کو؟ پس کو؟ کجا رفت؟

    ای دل غافل، دستم دیگه توو دست بابام نبود، اطرافم رو گشتم، هیچکدوم از اینایی که اطرافم بودن شبیه بابا نبود.

    ته دلم خالی شد، یه اضطراب شدید به سراغم اومد، تنها کاری که میتونستم بکنم گریه کردن بود. های های گریه میکردم و ناله میزدم. چند نفر متوجه گریه کردنم شدن، به سراغم اومدن و سوال کردن چی شده؟ نمیتونستم جوابشونو بدم، اما هق هق کنان گفتم باباییم گمشده.

    بابام گمشده.

    آره،‏ بابام گمشده.

    خیلی دنبالش گشتم، اما پیداش نکردم.

    آره، ما همه هنوز توو دوران طفولیتیم، تنها چیزی که میدونیم اینه که یه گمشده ای داریم، غایبه، منتظر ظهورشیم.

    اما؛ هنوز به این نتیجه نرسیدیم که ما گمشده ایم، یه عمر حواسمون به عروسکای رنگارنگ دنیا بوده و دستمون رو از دست آقا بیرون کشیدیم.

    بیایید خودمون رو بهش برسونیم، هنوز وقت هست، تا دیر نشده یه کاری کنید.

    ای که مرا خوانده ای،‏ راه نشانم بده...



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات شما ()

    نویسنده: گمگشته یکشنبه 88 خرداد 3 ساعت 12:44 صبح

    یاران شتاب کنید! قافله ای در راه است! قافله ی عشق در سفر تاریخ... و تو، ای آن که در سال 16 هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بودی و اکنون در این دوران جاهلیت ثانی، پای به سیاره ی زمین نهاده ای. نومید شو! که تورا نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار میکشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود هجرت کنی و فراتر از زمان و مکان، خود را به قافله ی عشق به شهادت رسی! ... وآه از آن هنگام که آن رادمردان الهی همرا با عالم خلقت یکسره بر انتقام خون به نا حق ریخته ی حسین(ع) قیام کنند و ندا برآورند: کجایند منتقمان خون حسین؟!

     

    ر.ک:سید مرتضی آوینی،فتح خون،ص43 و 47



    نظرات شما ()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    کربلا یعنی...
    هرکجایی سرت سلامت باد
    ای که مرا خوانده ای،‏ راه نشانم بده...
    کجایند منتقمان خون حسین؟!
    فهرست
    14469 :مجموع بازدیدها
    5 :بازدید امروز
    2 :بازدید دیروز
    درباره خودم
    او خواهد آمد
    گمگشته
    ای سید و مولای ما! پیش خدای متعال گواهی بده که ما در راه خدا تا آخرین نفس ایستاده ایم! و بزرگترین آرزو و افتخار ما این است که در این راه پر فیض و پر بهجت، جان خود را تقدیم کنیم. (مقام معظم رهبری)
    لوگوی خودم
    او خواهد آمد
    لوگوی دوستان

    لینک دوستان
    کلبه حقیرانه من
    تا همیشه با تو
    ترنم یاس
    خدا
    ««««« آخرالزمان »»»»»
    آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
    ● بندیر ●
    نور
    برو بچه های ارزشی
    محمد شادانی
    عکس
    سبز سبز علوی
    TOWER SIAH POOSH
    هر چی بخوای هست فقط اگر مشکلی داره به خودم بگ&
    مذهب عشق
    بیانات رهبر معظم
    صفحات انتظار در فراق گل نرگس
    تداوم آفتاب ولایت
    شمیم حیات
    بازی موبایل،بازی جاوا،بازی سیمبین،دانلود بازی موبایل های جدید
    سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
    حسن تنهاترین سردار دنیاست
    نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
    پری دریایی
    * روان شناسی ** ** psychology *
    توشه آخرت
    عاشق آسمونی
    در انتظار ققنوس
    .: شهر عشق :.
    سوارکاری
    سوادکوهی ریکا
    حرف های قشنگ
    عاشقان
    ESPERANCE2
    امپراتوری هخامنشیان
    دوستدار علمدار
    دسته بندی نوشته ها
    قافله ی عشق . کجایند منتقمان خون حسین؟! .
    اشتراک